آب روشن که روان بود درین سبزچمن خشک چون آینه از حیرت جولان تو شد» صائب تبریزی میگوید: تو که به حرکت در آمدی، آب روان از تعجب (یا ترس) خشکاش زد. به قول بیهقی: به دست و پای بمُرد. متن پنهان این بیت شاید حکایتی از خسرو و شیرین نظامی باشد. نظامی هم معشوق را در گلشن، مانند آب روشن و روان دیده است. طوافی زد در آن فیروزه گلشن میان گلشن آبی دید روشن همیلا گفت آبی بود روشن روان گشته میان سبز گلشن بیت عجیبی است. قصیدهی «شَوَدیه»
شبی خوش است بدین قصهاش دراز کنید
آينهی آفتاب دست شما بود
روان ,روشن ,آب ,گلشن ,نظامی ,بیت ,درین سبزچمن ,آب روشن ,روان بود ,بود درین ,که روان
درباره این سایت